اصلاً توجه به سبک زندگی چه اهمیتی دارد؟
تا حالا توجه کردهاید که ما ایرانیها چقدر با شهرهایمان مشکل داریم؟ ما نه در شهرهایمان احساس آرامش میکنیم نه در آنها سلامت جسممان تامین میشود، نه میتوانیم به خوبی در شهرهایمان درس بخوانیم و زندگی کنیم و نه حتی میتوانیم در آنها یک نفس راحت بکشیم و راحت نفس بکشیم. ما حتی جای کافی و مناسب برای زندگی کردن هم نداریم. خیابانهایمان همیشه شلوغ هستند و ترافیک خوراک هر روزمان است، خانههایمان هم چه بزرگ باشند و چه کوچک آرامشی که لازم است را به ما نمیدهند. اصلا دقت کردهاید ما هم هیچ تعلق خاطری به خانههایمان نداریم؟ راحت آنها را میفروشیم و میرویم جای دیگری زندگی میکنیم، یا خرابشان میکنیم و یک برج یا ساختمان چند طبقه جایشان میسازیم. وضع خانوادههایمان هم همینگونه است؛ به سختی خانواده تشکیل میدهیم و به آسانی متلاشیش میکنیم. ما حتی از دانشگاهها و مدرسههایمان هم ناراضی هستیم احساس میکنیم دانشگاه نمازخوانها را بی نماز میکند و وطنپرستها را بی وطن! ما حتی از پزشکی و صنعت و وضع اقتصادمان هم شکایت داریم؛ داروهایی که پزشکی برایمان تجویز میکند یا گران است یا خوبمان نمیکند؛ خودروی ملی داریم اما همین خودروی ملی بلای جانمان شده است و دوست داریم خودروی خارجی سوار شویم؛ بازاریهایمان مسلمان و مؤمنند اما گفته میشود اقتصادمان ربوی است. حتی ثروتمند شدن و فقیر شدنمان هم نسبتی با میزان کارکردن افراد ندارد، انگار شبیه به یک معجزه یا یک فاجعه است! یک بازیکن فوتبال یا یک بازیگر سینما میتواند چند ساله میلیاردر شود اما یک استاد دانشگاه همیشه هشتش گروی نهاش است! بعد هم انتظار داریم جنبش نرمافزاری صورت بگیرد و قطب علمی منطقه شویم و ... .
مجموعه این مشکلات و مشکلات بسیار دیگری که گریبان هر کدام از ما را گرفته، به سبک زندگیمان مربوط است. اما سبک زندگی چیست؟ اکنون سبک زندگی ما ایرانیان مسلمان چگونه است و چه تفاوتی با سبک زندگی یک ملحد آمریکایی دارد؟ ما چه سبک زندگیی باید داشته باشیم تا مشکلاتمان کمتر شود؟ مگر سبک زندگی همان سامان کلی و تمدنی نیست که از دین انتظارش را داریم؟ مگر انقلاب اسلامی قرار نیست افق جدیدی را در ساحت تفکری و تمدنی پیش روی ما بگشاید؟